جدول جو
جدول جو

معنی زشت گفتن - جستجوی لغت در جدول جو

زشت گفتن
(چَ زَ کَ دَ)
تشنیع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). اعراب. (منتهی الارب). بدزبانی کردن. ناسزا گفتن. بدگوئی کردن:
هر آنجا که آواز او آمدی
ازاو زشت گفتی و طعنه زدی.
دقیقی.
و خطیبان را گفت، وی را زشت گفتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 27).
چون به مشکل های تأویلی بگیرم راهشان
جز به سوی زشت گفتن ره ندانند ای رسول.
ناصرخسرو.
رجوع به زشت ودیگرترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زور گفتن
تصویر زور گفتن
کنایه از حرف زور زدن و کسی را به زور مجبور به قبول امری کردن
فرهنگ فارسی عمید
(زِ گُ)
بدزبان. بذّی. بذی اللسان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زشت گوی و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِاَ شُ دَ)
جور کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، بهتان. (تاج المصادر بیهقی، یادداشت ایضاً). رجوع به زور شود
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
سلام کردن. (ناظم الاطباء). به معنی مصدر عشق زدن است. (از آنندراج). رجوع به عشق و عشق زدن شود:
ز من عشقی بگو دیوانگان عشق راوحشی
که من زنجیر کردم پاره از دارالشفا رفتم.
وحشی (از آنندراج).
به بوستان تو عشقی بلند میگویم
چو شبنم از گل رویت نبود میشویم.
صائب (از آنندراج).
شدم پائین نافش گام چندی
حیا را گفته ام عشقی بلندی.
حکیم زلالی (در تعریف دختر زال، از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عِ گُ سَسْ تَ)
نعت کردن. مدح و ستایش کردن:
نعت گوئی جز به نام او سخن ضایع شود
تخم چون در شوره کاری ضایع و بی بر شود.
عنصری
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرت گفتن
تصویر پرت گفتن
پرت و پلا گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعت گفتن
تصویر نعت گفتن
مدح و ستایش کردن، توصیف و تعریف
فرهنگ لغت هوشیار
شعر خواندن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
یاوه گفتن، حرف مفت زدن، چرند گفتن، مهمل بافتن، مزخرف گفتن، لیچار بافتن، یاوه سرایی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد